سلام.امروز براتون یه طنز نامه میزارم.
بنا به دستور یکی از داداشی های گلم عکس بچگی هام رو براتون میزارم.آقا فرزاد ازایمیل پرمحبتت ممنونم.
گریه نکن ۲- دوره ی دبستان: ۳- دوره ی راهنمایی: ۴- دوره ی دبیرستان: ۵- دوره ی دانشگاه: ۶- دوره ی سربازی: ۷- دوره ی شوهر بودن: ۸- دوره ی پدر بودن: ۹- دوره ی پیری: ۱۰- دوره ی پس از مرگ ! |
سلام دوستان،این بار واقعاً تصمیم گرفتم،دیگه خودمو گول نمیزنم.واقعاً همه چیز تموم شده.این چیزی بود که هم اون میخواست و هم من و هم خدا.
خوب دیگه،نمیخواام تنها باشم،دیگه نمیخواام خودمو زجر بدم.میخوام از نو شروع کنم،میخوام یه عشق واقعی داشته باشم،از خدا میخوام که اگه کسی رو جلو روم میزاره،کسی باشه که تا آخرش عاشقم بمونه،و منم بتونم براش بهترین باشم،شاید واقعاً لیاقتشو نداشته باشم؟اما،،،،،،
ابرهاى فشرده بدجورى چشمانم را از تصرف غرور خارج کردند ، کلى سبک شدم با اشک و او هنوز بى خبر
گفتم اى ساده دلِ ساده فراموشش کن
تا کجا چشم بدین جاده فراموشش کن
دست بردار از او ، خاطره بازى کافیست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن
مردمان ِ نگهش قله نشینند هنوز
دل که در دره نیفتاده فراموشش کن
گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش
عقل ولى گفت نشو ساده فراموشش کن
یه آهنگی رو تازگیا خیلی دوست دارم:
باسه من گل نفرست دیگه دوست ندارم
نمیخوام گذشته هارو باز به خاطر بیارم
دیگه بین من و تو هر چی بود گذشت و رفت
اون بهار اشنایی خیلی زود گذشت و رفت.
نمیدونم اسم خوانندش چیه؟اگه کسی میشناسش یا احیاناجایی تو سایت ها ادرس دانلود اون رو داره لطفناتو قسمت نظرات بنویسه.ممنونم
درپناه مولا علی.
سلام دوستان،شبتون بخیر.الان تازه از شاه عبدالعظیم امدم،میدونید حال زیاد خوبی ندارم،هرر وقت که دلم طاقتش تاق شه،و از همه چیز ببرم میرم اونجا،دلم خیلی گرفته،کاش،،،،،،
بعضی وقتها یادم میره که من بنده همین خدایی هستم که هروقت واقعاً تنها میشم و به مشکلی بر میخورم
بازم مثل آدمهای پرّرو میرم دم خونش.تو حرم که بودم به این فکر میکردم که واقعاً خیلی پستم.هر وقت که کپکم خروس میخونه،یادی از خدا نمیکنم،اما همینکه اطرافیان یا مونسم تنهام گذاشتند،احساس میکنم که غیر خدا هیچ کس رو ندارم.
میدونید٬ اصلاً حوصله هیچ کاری ندارم،باید برم دنبال کار استخدامم اما به خدا مثل مرغهای کرچ یه گوشه اطاق میشینم و به دیوار زل میزنم،الان بیشتر از یک هفته است که شبها تا ساعت ۴صبح تو رختخوابم قلت میزنم و خوابم نمیبره.آخه به خدا تو این مغزم پر از سوالاییه که داره داقونم میکنه.کاش میتونستم رسواش کنم،کاش،،،،،،
اما نه بیخودی دارم خودم رو زجر میدم،باید بازم به خدا توکل کنم.
نمیدونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم.......
نمیدونم که تو حلِ مشکلی یا مشکلم........
با تو عاشقانه بودم پس چرا حسرت یه روز عشق مونده تنم؟؟؟؟؟؟؟؟
با تو شاهنامه بودم نه یگ غزل.......
با تو رودخونه بودم نه یک غنات.......
یه روزی منو تو بودیم و حالا منو تنهایی یک عمر تا کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه روز غربت و پر بغض و هراس.......
دارم عینِ ماهیا جون میکنم.........
خسته ام از تظاهر سادگی جای دندون روزگار روی تنم.........
نه کسی میدونه که من چی میخوام ......
نه خودم دونستم عیب کار کجاست.......
تا به هر کی میگی عاشقی چیه ؟؟؟؟
میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست!!!!!!!!!!!!!
گفتم عاشقی یادم اومد که...........
زمانی که عاشق کسی هستی رهایش کن اگر عاشقت باشد برمى گردد و اگر بازنگشت بدان او هرگز دوستت نداشته است.......
به خدا دیگه بریدم.
درپناه مولا علی