عید سعید غدیر خم مبارک

سلام دوستان.وقت بخیر.پیشاپیش عید سعید غدیر رو به تمامی شمه سروران گرامی و همچنین دلبر خودم تبریک میگم.انشالله که از شیعیان خاص اون حضرت باشیم.راستی از این به بعد شما میتونید با این آدرس هم وارد سایت بشید:

http://d.not.ir

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم
بر لب پیمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق
قتنه ی این علم عالم سوز مردم کش
به جز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم ؛
همان بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای زشت کاری های این مخلوق را دارد
و گر نه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد


و
به او گفت: و تو یک خر خواهی بود. و مثل یک خر کار خواهی کرد و بار خواهی
برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سرمی رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل
بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد.

خر
به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای
خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم. و
خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.
و خدا سگ را آفرید
و
به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین
یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال
زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی بود.
سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی سگ را برآورد.
و خدا میمون را آفرید
و
به او گفت: تو یک میمون خواهی بود. از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و
برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی
کرد.
میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و
به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو
می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و
بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.
انسان
گفت: سرورم! من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی
است. آن سی سالی که خرنخواست زندگی کند و آن پانزده سالی که سگ نخواست
زندگی کند و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.
و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد.
و از آن زمان تا کنون
انسان بیست سال مثل انسان زندگی می کند.....
و پس از آن، سی سال مثل خر زندگی می کند، ازدواج می کند و مثل خر کار می کند و مثل خر بار می برد...
و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد.
و
وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند، از خانه این پسر به خانه آن
دختر می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند.

و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست.

 

عاشقانه ها
عشق یعنی اینکه بدونی منتظر تلفن شماست.
عشق یعنی یه نفر دیگه هم آرزوهات رو بدونی.
عشق یعنی بدانی که چه خواهد گفت.
عشق یعنی وقتی نیست به یاد خاطرات اون لبخند بزنی.
عشق یعنی به خاطر اون پا روی دلت بزاری.
عشق یعنی تفاهم در مشکلات.
عشق یعنی بدونی که نمیشه اما نتونی ترکش کنی.
عشق یعنی وقتی دیدیش تنت آنقدر گرم بشه که دکمه پیراهنت رو بازکنی یا آستینت را بالا بزنی.
عشق یعنی فرار از تیرس نگاه معشوقت حتی در تابلو ترین نقطه دنیا.
عشق یعنی وقتی سفر رفتی توی جیبت قلبشو با خودت ببری.
عشق یعنی چیزی رو شریکی خوردن.
عشق یعنی آرامش در کنار معشوق حتی در هنگام درد.
عشق یعنی فراموشی درد یک جراحت.
عشق یعنی فراموشی معشوق.................

عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی سرورای آویختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی عطر گلهای سفید
عشق یعنی یک بغل دلدادگی

عشــــــــق آمد و عاقبت  مرا رسوا کرد  
                 با آن همه بیدلی ، مرا شـــیدا  کــــرد
چون عـــــــــــشق ندانست ره عـقل کجاست
                    رفتم به خرابه ها ، باز مرا پیدا کــرد

آخرین حرف
چه شبهایی زبی تابی
ز غم ها و ز بی یاری
نبودهیچ مفهومی
نگاهی
کلامی
از تویادگاری
جوانی نوجوانی
کجارفت نمی دانی؟
وفا و مهربانی
چه شد هیچ نمی دانی؟
به یاد آرم زمانی را
که گریه بود کارم
زتنها ماندن و ماتم
نبودهیچ دلدار در این عالم که بنشیند به پهلویم
به هفت عالم دعا کردم به خالق التماس کردم
جوانی را طلب کردم
دعا کردم دعا کردم دعا کردم
که این بارم تو باشی یاور و یارم
در این کلبه دراین افسون توباشی نغمه و سازم
به هیچ حرفم نرو
این بار زپیش من
همین است آخرین حرفم بــاز

عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان .
عشق معیارها را در هم می ریزد ، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا میشود
عشق ویران کردن خویش است و دوست داشتن ساختنی عظیم .
عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد، دوست داشتن از شناختن
سرچشمه می گیرد
عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از
قوانین طبیعی است
عشق فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم
دوست داشتن جاری می شود چون رودخانه بر بستری با شیب نرم .
عشق ، دق الباب نمی کند ، حرف شنو نیست ، درس خوانده نیست ،
درویش نیست،حسابگر نیست ، سر به زیر نیست ، مطیع نیست ،
دیوار را باور نمی کند/کوه را باور نمی کند ، گرداب را باور نمی کند ، زخم دهان باز کرده را باور نمی کند ،
مرگ را باور نمی کند؛ و در آخر سربازی نرفته نیست؛ دشمن هم نیست .

*عشق لطفی است بی معنا
*عشق موجی است بی دریا
*عشق افسانه ای است گنگ
*عشق سوختن وخاکستر شدن است

پرنده را دوست دارم نه در قفس

عشق را دوست دارم نه برای هوس

تو را دوست دارم تا آخرین نفس!!!
دوست داشتن برتر از عشق است...

چرا وقتی میخوایم بریم تو رویا چشمامونو می بندیم ؟؟؟

وقتی می خوایم گریه کنیم ؟؟؟

وقتی می خوایم فکر کنیم ؟؟؟

وقتی می خوایم تصور کنیم ؟؟؟

وقتی می خوایم کسی رو ببوسیم ؟؟؟

وقتی می خوایم از ته دل آرزو کنیم ؟؟؟

این به این دلیله که : قشنگ ترین  چیز های توی دنیا قابل دیدن نیستند !

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی شنبه 16 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ب.ظ http://badsector.blogsky.com

سلام آقا داوود.
بخاطر داشتن چنین وبلاگی بهت تبریک می گم.
از همه قشنگتر اون قسمتی بود که در مورد مرحوم سید جواد ذاکر نوشته بودی. امیدوارم که همیشه زیر سایه آقامون سالم و سلامت باشی و بتونی بازم برا اهل بیت بنویسی.
درپناه مولا. یا حق...

یه روزی میاد آقا جون که منم سگ تو باشم
چشامو موقع مرگم زیر پات گذاشته باشم
دل من عاشق میمونه،دائم از شما میخونه
منو میشناسی آقا جون،من همونم اون دیونه...

سارا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:15 ب.ظ

واقعا قشنگه.بازم میام سر میرنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد