سراغاز

سلام عزیزان

عشق اول وآخر.درسته این اسم وبلاگ منه چون برای این اسم دلیل دارم.امروز خیلی داقونم
کاش خدا رحمی کنه و بتونم به یه ارامش مطلق برسم.
دلیلی که باعث شد تا من شروع به این کار کنم خیانت عشقیه که ۴ سال با همیم نمیدونم
شاید من دارم زود قضاوت میکنم به خدا خیلی داقونم نمیتونم باور کنم.اما فردا همه چیز مشخص میشه.فردا ساعت ۵ عصر.منتظر میمونم تا که شاید باورم شه که من دارم اشتباه میکنم.
خدایا به تو پناه میبرم.

مرگ بر آن که دلش را به دلِ سنگِ تو بست.

بى خود و بى جهت سلام :

دیوانه کسى که معشوق را در مجاورتِ آغوشِ دیگرى مى بیند و باز برایش مى نویسد و من اگر دیوانه نبودم اینجا نبودم....... میانِ این همه دل سنگ مثلِ تو......... به قول کسى که لطف بیش از حد نسبت به من داشته کاش همان جا توى آسمان پیشِ خدا براى همیشه مى ماندم نه کارِ تو را سخت مى کردم و نه جاى دنیا را تنگ.

آسمان چه رعد و برقى مى زند . مى فهمم او هم تا ته ترین نقطه دلش آتش گرفته است.....

بى انصاف , بدترین واژه اى است که دلم مى آید برات بنویسم..........

پسرى نه چندان زیبا در برابر تو....... نه چندان جذاب....... نه چندان دوست داشتنى و همه نه چندان هاى دنیا ترا به نام صدا کرد...... جراتى که پر نورترین ستاره هاى کهکشان راه شیرى هم ندارند.......

کسى که مى ترسد نمى تواند عاشق باشد و کسى که مجنون نباشد نمی تواند عاشق تو باشد ...... و من چقدر لذت مى برم که شجاعم و تنها از نداشتنِ تو مى ترسم که آن هم حرفى از عشق است.

او تمام شد مثل خیلى چیزهاى دیگر که دیشب شبِ آخرشان بود.... عین خوشبختى.....عین عشق.....عینِ مهربانى .....عین من.......

تو هم عین من یک روز که یقین دارم تاریخ دقیقش خاطرت نیست چترت را گم کرده اى و از آن روز به بعد هیچ وقت کسى سعى نکرد علتِ تنفر از چتر را در تو جستجو کند....... چقدر بد است که به خاطر هیچ چیز از همه بگویى و آن سوژه بازى ات شود .......

سرزنشت را به روزگار مى سپارم چرا که من هرگز شهامتِ این کار را ندارم و نداشته ام.......

باران هنوز به شیشه غبارگرفته پنجره اتاقم تذکر مى دهد که آسمان حالا حالا ها کار دارد تا سبک بشود و من به داشتن چنین همدردِ بزرگ و بلند و مهربان و با عظمتى به خود مى بالم......

ولی مهربان این رسمش نبود........

اجازه نمیگیرم و منتظر جوابت هم نمى شوم , عینِ تو که منتظر هیچ چیز نمى شوى. اما من بار اول است که بدونِ شنیدن جوابت مى روم سر وقتِ پنجره , یک دل باران بگیرم و باران بشنوم و باران بگریم....

مى روم با تمام قد در حضورِ تو و باران بلند می شوم.......

من سر خم مى کنم اما تو زیر وفایت زدى..... من مى شکنم اما این تویى که شکستى....... من می میرم تا تو مرا کشته باشى.........

آرزو مى کنم که حتى سایه اسمِ بى وفایت از سرِ واژه هاى وفادار من کم نشود.

همین که تو طلسمِ لکنتِ بغضهاى کاغذى ام را مى شکنى لااقل براى آرامشِ وجدانِ منِ دیوانه کافى است.

"آن کس که دوستش داریم هر گونه حقى بر ما دارد حتى اینکه دیگر دوستمان نداشته باشد"

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشاى تو زیباست اگر.........

سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ ساعت۲۳:۵۶    

نظرات 3 + ارسال نظر
رز سفید چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com

سلام دوست جدید...سلام ای غریبه....میفهمم چی میگی.. تبیعت دنیای ما همینه.... ولی دعا میکنم چیزی رخ بده که انتظار داری.... به جمع ما خوش اومدی...رو رفاقت ما ها حساب کن.... و نگران نباش....منم درد دارم...دردی سوزنده....حرف هام رو تو وب بخونی متوجه دردم میشی...
در پناه حق....یا علی...

سیامک قلیزاده چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ق.ظ http://siamakir2.blogsky.com

سلام.
آدمی که احساس داغونی داره نباید هیچ کاری بکونه. چون برای انجام اون کار هیچ حوصله ای به خرج نمی ده.
امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشی.

رز سفید پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com

سلام...نظرات بالا دیگه باز نکرد تا بقیه حرف هامو بنویسم...امیدوارم این متن رو بخونی...من در خدمتم...هر کاری باشه تا جای که بلد باشم انجام میدم.....واستون رو آیدیتون آف گذاشتم....واسم آف بزارید....ممنون... در پناه حق....یا علی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد