عصر انتظار

بازم سلام،یه عصر جمعه دیگه امد،اما میدونید بیشتر از چی غصم گرفته؟برادرم سعید باید دیشب از شیفت گشت برمیگشت خونه،اما نیومد،نمیدونم واقعاً کجا بوده اما هرچی هست یه گوشه خلوت کرده بوده،اما وقی نیم ساعت پیش دیدم تو خودشه گفتم چی شده سعید؟اول هیچی نگفت،اما وقتی باز تکرار کردم،گفت که دیشب  یکی از بچه های مقر که  از دوستاش بوده رو 3 نفر ٬شهید کردند،پشت فرمون بوده که 5 تا گلوله زدن تو سینش،میگفت خیلی جوون نازی بود،حقش این نبود.نگار اول بغل دستی راننده رو با قمه زدند بعد کلتشو دراوردند و راننده رو هم شهید کردند.چندتا از خاطراتشونو برام گفت،واقعاً پسر برازنده یی بوده،کلاً سعید مسأئل بیرون رو تو خونه نمیگه،مخصوصاً اگه مادرم این چیزارو بفهمه خیلی دلشوره میگیره،بگذریم،ایشالا که جاش تو یه گوشه بهشت خداست.

هیچ وقت سعی نکن که تو دنیا جای کسی رو بگیری ... چون تو دنیا جا برای همه به اندازه کافی هست ... فقط تلاش کن که جای واقعی خودت رو به دست بیاری؟

 (چارلین چاپلین)

 

عهد من و عهد تو

نمیدونم یادت می یاد  موقعی که میرفتی با هم چه عهدی بستیم؟

من عهد بستم که هر هفته که از رفتنت گذشت من  غم تنهائیم رو تو یه کتاب بنویسم  و تو هم هر هفته  یه بوته گل تو هر جائی که هستی بکاری تا که  دوباره بیای

و امروز می بینم که دوست من که تو باهاش ازدواج کردی یه باغ پر از گلای رنگارنگ داره

و من هم یه کتاب پوسیده به اندازه شاهنامه

نظرات 1 + ارسال نظر
گلسا جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:41 ب.ظ http://g

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد